مجلات >ماهنامه كوثر>شماره 9

آيت‏الله سيد احمد خوانسارى، تنديس پارسايى

محمد عابدى ميانجى

از تبار پاكان

آيت‏الله سيد احمد خوانسارى ستاره‏اى تابناك از تبار امام موسى بن‏جعفر عليهما السلام بود. تبار او همه عالمان فرهيخته دين بودند و نور هدايت علوى را در ضمير جانها روشن نگاه داشتند. پدرش سيد يوسف امام جمعه خوانسار، جدش سيد محمد مهدى، رجالى معروف (1) و برادرش محمدحسن خوانسارى (م‏1337 ه . ق) از عالمان كامل عصر خود بودند. (2)

يك آسمان ستاره

شب هيجدهم محرم سال‏1309 قمرى آسمان خوانسار ستارگان بى‏قرارى را شاهد بود كه چشم بر زمين دوخته، در انتظار لحظه‏اى آسمانى در تب و تاب بودند. به ناگاه ستاره‏اى در خانه سيد يوسف درخشيد و چشمان پدر و مادر را روشن ساخت. پدر به پاس رسالت عظمى نام احمد را برگزيد و مادر به مهر علوى او را در آغوش كشيد.

سومين بهار از زندگى شيرين كودكى را پشت‏سر مى‏گذاشت كه باد خزان بر خرمن مهر پدرى زد و او را از دست‏سيد احمد گرفت. از آن پس سرپرستى او را برادر گرانقدرش سيد محمدحسن پذيرفت. (3)

تحصيل

احمد به سرعت دوران كودكى را پشت‏سر گذاشت. با آغاز نوجوانى شعله‏هاى عشق به تحصيل علوم آل محمد سراپاى وجودش را فرا گرفت. تا پايان سطح را در خوانسار گذراند و پس از آن ديگر فضاى تنگ علمى خوانسار برآورنده نيازهاى علمى او نبود. شانزده بهار از عمرش را تجربه مى‏كرد كه بار سفر بست و روى به اصفهان آورد. چهار سال از محضر اساتيد آن ديار استفاده كرد و بعد از پايان دروس خارج فقه و اصول در 18 سالگى به آستان مقدس اميرمؤمنان در نجف اشرف شتافت و به تكميل فقه و اصول و فراگيرى علم رجال پرداخت و پس از6 سال روى به ميهن آورد و اندكى بعد در حوزه سلطان‏آباد اراك كه به بركت وجود آيت‏الله العظمى حائرى شكوفا شده بود، ساكن شد و هفت‏سال به تحصيل و تدريس پرداخت. (4)

مكتب فرزانگان

سيد از محضر بزرگان عصر استفاده كرد برخى از آنان در چهار حوزه درسى عبارتند از:

خوانسار: سيد محمدحسن خوانسارى (متوفى‏1337)، سيد على‏اكبر خوانسارى; دروس مقدمات و سطح

اصفهان: ميرمحمدصادق مدرس اصفهانى، عبدالكريم گزى (متوفى‏1339) محمدعلى تويسركانى; دروس خارج فقه و اصول

نجف: آخوند خراسانى (متوفى‏1329) سيد محمدكاظم يزدى (1337م) محمدحسن نائينى (متوفى 1355) آقا ضياءالدين عراقى (متوفى 1361) شيخ الشريعة اصفهانى، دروس خارج و سيد ابوتراب خوانسارى، (رجال).

قم: عبدالكريم حائرى، ميرزا على‏اكبر حكيم يزدى (فلسفه و حكمت) و محمدحسن رياضى (هندسه و رياضيات).

تدريس

آيت‏الله سيد احمد خوانسارى ابتدا به تدريس سطوح و آنگاه خارج فقه و اصول پرداخت. علاوه بر آن از اساتيد خط و رياضيات نيز به شمار مى‏رفت و در تهران طالبان دانش دين در محضرش دروس خارج فقه را مى‏آموختند. يكى از معاصران وى مى‏نويسد «در مسجد مزبور (سيد عزيزالله) به اقامه جماعت و تدريس فقه استدلالى مشغول و تاكنون همه روزه ساعت ده صبح اكثر علماء تهران به مباحثه ايشان حاضر شده و استفاده مى‏نمايند» (5) او همواره به مطالب مهم مى‏پرداخت و جزئيات را به دانش‏طلبان وامى‏گذارد. شاگردانش اكنون نيز از كاوش دقيق ظرايف و زواياى مطلب توسط استاد خويش سخن مى‏گويند. او در بحث‏به مبانى عالمان گذشته توجه ويژه داشت و نظريات آنان را به نقد مى‏كشيد. از جمله در مباحث او بارها سخنان آقا ضياء و مرحوم نايينى مورد بحث و كنكاش قرار مى‏گرفت.

شاگردان

از حوزه تدريس آيت‏الله خوانسارى شاگردانى توانمند و مجتهدينى ارزشمند به جامعه علمى حوزه تقديم شد. برخى از شاگردان او در قم عبارتند از:

1- جلال طاهر شمس 2- ستوده‏3- شيخ على‏پناه اشتهاردى 4- سيد محمدباقر سلطانى 5- سيد موسى صدر6- حسين‏على منتظرى‏7- شهيد مرتضى مطهرى 8- سيد محمدباقر ابطحى‏9- سيد محمدعلى ابطحى 10- سيد رضا صدر و 11- سيد عبدالله شبسترى

از پرورش‏يافتگان مكتب علمى او در تهران نيز مى‏توان به سيد رضى شيرازى، مجتهدى، محمود انصارى، محمدتقى شريعتمدارى، حسن خسروشاهى و ميرزا هادى (حاجى) (متوفى‏1377 كربلا) اشاره كرد.

آثار و تاليفات

حضرت آيت‏الله العظمى خوانسارى در طول عمر با بركت‏خود آثار فراوان عمرانى و علمى از خود برجاى گذاشتند كه بخش عمده‏اى از آن شامل آثار علمى و تاليفاتش است. برخى از آنها عبارتند از:

1- جامع‏المدارك در شرح كتاب مختصرالنافع‏6 جلد

اين كتاب، يك دوره فقه استدلالى است كه به صورت شرح بر مختصرالنافع محقق حلى - متوفاى‏676 - نگارش يافته است و بر مسايل فقهى از طريق كتاب و سنت و مدرك اجتهادى استدلال كرده است. مراجعه به آن از دقت نظر و مقام احتياط ايشان ما را مطلع مى‏سازد; همانطور كه امام خمينى رحمة الله در مساله شطرنج‏سخن از احتياط و تقوى او در استدلال به ميان آورده، مى‏فرمايد: «شما مراجعه كنيد به كتاب جامع‏المدارك مرحوم آيت‏الله آقاى حاج سيد احمد خوانسارى ... در تمام ادله خدشه مى‏كند. در صورتى كه مقام احتياط و تقواى ايشان و نيز مقام علميت و دقت‏نظرشان معلوم‏است.» (6)

2- عقائدالحقه: يك دوره اصول دين استدلالى است كه به زبان عربى نگارش يافته است. با روش مستدل مسايل عقيدتى را مطرح مى‏كند. اين كتاب نيز ميزان احاطه ايشان بر فلسفه و كلام را مبين است.

3- حاشيه بر عروق‏الوثقى: افكار فقهى آيت‏الله خوانسارى را مطرح مى‏سازد.

4- مناسك حج

5- توضيح‏المسائل

6- رساله عمليه فارسى

7- كتاب طهارت

8- كتاب صلوة و ... (7)

ويژگيهاى اخلاقى

1- زهد و ساده‏زيستى

او الگوى اخلاق براى نسل ديروز و امروز بود. با داشتن مقام علمى والا هيچ گاه اصول اخلاقى را فراموش نمى‏كرد. چنان مهر اهل بيت در جانش نفوذ كرده بود كه كردارش نيز بوى علوى مى‏داد. بعد از گذشت‏سالها خوشه‏چينان مكتب سيد از زهد و ساده‏زيستى او به عنوان مشخصه اصلى زندگيش ياد مى‏كنند.

با اينكه وى پرداخت‏شهريه هنگفت طلاب تهران، مشهد، قم و نجف را بر عهده داشت، (8) هرگز در آنها تصرف نكرد و تا آخرين لحظه‏اى كه در قيد حيات بود، خانه‏اى هر چند محقر تهيه نكرد و عمرش را در منزل استيجارى گذراند. شاگردان او اكنون نيز از فرشهاى نخ‏نماى خانه‏اش ياد مى‏كنند و نشانهاى بسيارى از زهد و ساده‏زيستى در زندگى او را به ما نشان مى‏دهند. (9)

2- احتياط

حضرت آيت‏الله خوانسارى، احتياط، را اصل مسلم زندگى خود قرار داده بود آيت‏الله ابوطالب تجليل مى‏گويد: احتياط او در امور شرعى زبانزد عام و خاص بود تا آنجا كه وجوهات شرعيه را هرگز در منزل نگاه نمى‏داشت و آن را نزد يكى از تجار امين مى‏گذاشت و به نيازمندان حواله مى‏داد تا به اين طريق احتمال هر نوع تصرف در آن پولها از بين برود. در امور سياسى نيز همين شيوه را پيش گرفت.

3- تواضع

هر تازه‏وارد ابتدا ورود با قامت ايستاده او مواجه مى‏شد. به احترام همه مى‏ايستاد و مخصوصا براى سادات احترامى بيشتر قايل بود. به ديد و بازديد تمام علما مى‏رفت، هيچ گاه در مجلس تكيه نزد و چهار زانو ننشست و كمال ادب و تواضع را مبذول داشت و آنگاه كه امام به ايران آمد، با وجود كهنسالى به ديدارش شتافت و پيروزى نور بر سپاه جهل را به ايشان تبريك‏گفت.

4 - عرفان و كرامات

يكى از فضلاى حوزه علميه آنگاه كه از عرفان و كسب مقامات سيد احمد سخن به ميان آمد ماجراى عمل جراحى او را يادآور شد كه:

سيد طبق اصول استنباطى خود معتقد بود مجتهد و مرجع تقليد هيچ‏گاه نبايد در حال بيهوشى باشد در غير اين صورت بعد از به هوش آمدن، تمام مقلدين بايد دوباره نيت تقليد از او كنند. به اين خاطر وقتى نياز به عمل جراحى پيدا كرد، اجازه نداد او را بيهوش كنند. سوره‏اى از قرآن را شروع كرد. تا سوره‏اش تمام شد، عمل جراحى نيز پايان ذيرفت‏بى‏آنكه نشانه‏اى از احساس درد در سيماى ملكوتى‏اش نمايان شود. (10)

نويسنده محقق محمد شريف رازى از قول يكى از معتمدين در باره مقام عرفان و اتصال به ماوراء عالم امكان سيد مى‏نويسد: «او صاحب بينش و بصيرت خاص خويش بود... يكى از بازرگانان مورد اعتماد تهران مى‏گفت: روزى در خدمت ايشان بودم و هيچ كس ديگر نبود آقا ناگاه فرمود: فردى در خانه است و خواسته‏اى دارد. عرض كردم: آقا كسى زنگ نمى‏زند. فرمود: چرا كسى هست اين پاكت را به او بدهيد تا برود. پاكت را گرفتم و جلو در آمدم، شخص محترمى را ديدم كه قدم مى‏زند. او را صدا كردم و گفتم شما زنگ زديد؟ گفت‏خير. پرسيدم كارى داريد گفت آرى، همسرم بيمار است و براى بسترى شدن هشت هزار تومان كسرى دارم... پاكت را به او دادم. او همانجا باز كرد و پولها را شمرد. درست هشت هزار تومان بود.» (11)

5-عدالت

عظمت‏شخصيت او تا آن حد است كه آيت‏الله العظمى حائرى در باره‏اش مى‏گفت: «اجتهاد را به هر معنى تفسير كنيم، آيت‏الله خوانسارى مجتهد بود و عدالت را به هر گونه معنى كنيم، او عادل بود.» (12) امام رحمة الله عليه نيز آنجا كه به جامع المدارك استناد مى‏كند، به مقام علمى و تقوا و احتياط آيت‏الله سيد احمد خوانسارى اشاره كرده و از او به بزرگى نام مى‏برد.

شهر ستاره‏ها

در سال 1340 هجرى قمرى برابر با فروردين 1301 شمسى آيت‏الله حائرى سفرى به قم كرد. علماى قم از محضر او تقاضاى اقامت دائمى كردند. (13) بعد از اقامت او در قم، طالبان علم از نقاط مختلف گرد هم آمده (14) ، حوزه‏اى پربركت و ماندگار در كنار قبر حضرت فاطمه معصومه(س) تشكيل‏دادند.

شش ماه از شكل‏گيرى حوزه مى‏گذشت، آيت‏الله العظمى اراكى «هم بحث آيت‏الله خوانسارى‏» مى‏گفت: آيت‏الله حائرى آن روز در جمع عالمانى كه چون پروانه بر گرد او در مجلس درس گرد آمده بودند گفت: «ما مى‏خواستيم آقاى سيد احمد خوانسارى اعلم علماى شيعه باشد و لكن ايشان قناعت كردند كه اعلم علماى اراك باشند». (15)

اين اظهارات در حالى بيان مى‏شد كه سيد احمد بعد از انتقال حوزه علميه به قم، همچنان در اراك ماندگار شده بود. سيد به محض اطلاع از سخن استاد فرزانه درنگ را جايز ندانست.

چه اين سخن گوياى علاقه آيت‏الله حائرى به انتقال او بود. عزم سفر كرد و خود را به پاى درس استاد رساند و در شهر فاطمه معصومه(س) ساكن شد.

علاقه و اعتماد شديد آيت‏الله العظمى حائرى مؤسس حوزه علميه قم را مى‏توان از لابلاى رفتارهاى او به دست آورد. به فاصله دو ماه از هجرت ستاره خوانسار به قم، زمانى اقامه نماز جماعت‏خود در فيضيه را به او سپرد و خود، اولين بار شت‏سر سيد به نماز ايستاد. اين نهايت احترامى بود كه استاد كل حوزه قم مى‏توانست در حق سيد احمد خوانسارى ابراز كند.

بعد از ورود به حوزه مقدس قم در حالى كه خود يكى از مدرسان عالى مقام بود، در حوزه درسى فقهى و اصولى مرحوم آيت‏الله حائرى حاضر شد و در مدت اقامتش در قم فلسفه مشاء، اشارات و اسفار، رياضى و خط نستعليق را نيز آموخت.

تا سال 1330 شمسى اقامت او در قم به طول كشيد. و در طى اين سالها شاگردانى در خور در مكتب درسى او ربيت‏شدند.

فصل مبارزه (اقامت در تهران)

علامه شيخ آقا بزرگ مى‏نويسد: در محرم سنه 1370ه .ق. كه علامه حاج آقا يحيى سجادى وفات كرد. اهالى تهران از مرجع كبير آيت‏الله العظمى بروجردى(ره) تقاضا كردند كه شخصيت‏با كفايتى را به تهران اعزام دارند تا در مسجد حاج سيد عزيزالله اقامه نماز كرده و به امورات دينى مردم بپردازند و مرحوم بروجردى ايشان را به تهران مى‏فرستاد. (16)

ايشان بلافاصله تمام اشتغالات علمى خود را قطع و به تهران «پايتخت‏حكومت ظلم و جور» عزيمت كرد. و در آنجا علاوه بر امامت جماعت مسجد سيد عزيزالله و رفع گرفتاريهاى مردم، به تدريس خارج فقه نيز پرداخت.

او مسجد سيد عزيزالله را به پايگاه مبارزه عليه طاغوت تبديل كرد و شاگردانى مكتبى در آن پروراند. فعاليتها و مبارزات سيد در اين دوران گوياى نقش و تلاش او در دوران مبارزاتى است كه به پيروزى انقلاب اسلامى انجاميد و از آن روى كه اين قسمت از زندگانى فرزانه خوانسار در هاله‏اى از آراء و نظرات گوناگون قرار گرفته در مقاله حاضر رسالت‏خود مى‏دانيم، به تفصيل در باره آن سخن گوييم.

سايه وحشت

يك و نيم سال بعد از وفات آيت‏الله بروجردى همزمان با نخست‏وزيرى علم دولت‏به فكر اجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى افتاد. اولين برنامه اصلاحى نخست‏وزير وقت، علم، در16 مهرماه سال 1341، تصويينامه مربوط به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى بود كه متن آن در شانزدهم همان ماه منتشر شد. بر اساس اين برنامه، نخستين بار به زنان حق راى داده شد و در كنار آن قيد اسلام از شرايط انتخاب‏كنندگان و انتخاب‏شوندگان حذف و سوگند به كتاب آسمانى جايگزين آن شد. (17) جو خفگان، فشار روزافزون و سايه وحشت‏حاكم بر جامعه توسط ساواك و حجم سنگين تبليغات رسانه‏اى علما را به انفعال واداشته بود. در چنين موقعيتى آيت‏الله خوانسارى به همراه آيت‏الله بهبهانى كه دو مرجع عامه پايتخت‏بودند، اقدامات سلسله‏دارى عليه اين اقدام رژيم انجام دادند. اولين كار اعلاميه مشتركى بود كه از مذاكره با اولياء امر خبر مى‏داد.

نحوه اقدام بعدى آيت‏الله خوانسارى پرده از وجود فشار عليه علما برمى‏دارد تا آن‏جا كه ناچار شد تنها با تشكيل مجلس دعا در مسجد سيد عزيزالله، افكار عمومى را در جريان خيانتى كه روى داده بگذارد. از اين روى اطلاعيه‏اى صادر و عموم مسلمين را به شركت در آن مجلس دعوت كرد: در بخشى از اطلاعيه آمده بود:

«مدتى است آقايان مراجع محترم و علما اعلام، دامت‏بركاتهم، و جامعه مسلمين از نظر خيرخواهى و مصلحت مملكت، وظايف شرعيه را كتبا و شفاها به دولت تذكر داده‏اند. متاسفانه تا كنون از طرف مقامات مربوطه ترتيب اثر داده نشده است لهذا به پيروى از حضرت رسول اكرم(ص) كه در مواقع مشكله موفقيت مسلمين را از خداوند متعال خواستار بود، جامعه روحانيين تهران روز پنجشنبه اول ماه مبارك رجب كه از ايام متبركه است از ساعت‏9 الى 11 صبح در مسجد آقا سيد عزيزالله مجلس دعا تشكيل خواهد داد...»

الاحقر احمد الموسوى الخوانسارى (18)

آيت الله محمدرضا تنكابنى و محمد تقى آملى نيز هر يك با اعلاميه جداگانه‏اى مسلمين را به جمع شدن در مسجد عزيزالله دعوت كردند. (19)

امام خمينى(ره) علمدار مبارزه با رژيم فاسد پهلوى كه از فشار جهنمى ساواك و دستگاههاى تبليغاتى مطلع بود، تحليلى ديگر براى عكس‏العمل در مقابل لايحه داشت. او در نامه خود به آيت‏الله فلسفى، ضمن اينكه فشارهاى موجود را مى‏پذيرد، بر عجز رژيم از عملى ساختن فشارها و تهديدهايش تاكيد مى‏كند. از اين‏رو هر چند اصل اقدام آيت‏الله خوانسارى را مى‏ستايد اما به نحوه برگزارى آن شديدا اعتراض كرده و مى‏نويسد:

«اعلاميه آقاى خوانسارى را ملاحظه كردم و خالى از تعجب نبود. اصل اقدام ايشان بسيار به موقع و لازم است. ولكن كيفيت آن خيلى نارسا و سست است. براى اين مطلب دينى كه اساس روحانيت و ديانت و مليت در خطر است مجلس روضه درست كردن و در ضمن آن، اساس ديانت را قرار دادن بسيار موهن است نسبت‏به مقصد. و از آن بدتر آنكه مسجد سيد عزيزالله را چهار هزار جمعيت مقدس بازارى در آن مجتمع مى‏شود [انتخاب مى‏كنند] و البته مى‏دانيد دولت از ديانت نمى‏ترسد تا از بازارى متدين و دعاى اينها يا نفرين آنها وحشت كند. دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه مى‏كند بايد يك اجتماعى دينى كه آقاى فلسفى سخنگوى ديانت اسلام است صحبت كند و آقاى خوانسارى از مراجع وقت مى‏خواهد صحبت كند. در مسجد سيد عزيزالله كه حكم صندوقخانه را دارد، نباشد. ... هيهات من الذلة، نترسيد ملاحظه نكنيد، آقاى خوانسارى را نمى‏گيرند، شما را نمى‏گيرند، دنيا اقتضاء نمى‏كند.»

اعتراضها و رهنمودهاى امام خمينى(ره) به علما و مراجع موجب شكل‏گيرى اعتراضها و مخالفتهاى علنى و عمده عليه رژيم شده و به اين ترتيب اولين جوانه‏هاى قيام در پايتخت كفر و ظلم بارور گشت.

انتشار اعلاميه‏هاى ديگر با دهها امضاء از طرف علما و پخش گسترده آن تا حدودى اين نقيصه را برطرف و تا اندازه‏اى نظر امام را براى حضور تمام طبقات تامين كرد. آيت‏الله فلسفى در اين‏باره مى‏گويد: با انتشار اين اعلاميه‏ها شور و شوق و هيجان عمومى تهران را تكان داد به طورى كه دانشگاهيان، فرهنگيان، كارمندان و كارگران، تجار و كسبه همه و همه براى فرا رسيدن روز پنج‏شنبه دقيقه‏شمارى مى‏كردند ... چهار نفر از علماى بزرگ تهران: آيت‏الله بهبهانى، آيت‏الله تنكابنى، آيت‏الله خوانسارى و آيت‏الله آملى به اتفاق ساير علماى تهران قصد داشتند تا حصول نتيجه در مسجد سيد عزيزالله متحصن شوند.» عذرخواهى و پس گرفتن طرح اقدام كرد. (20)

اما امام خمينى دست از مبارزه برنداشت و اعلام كرد; تا وقتى دولت رسما لغو تصويبنامه را از طريق جرايد اعلام نكند به مبارزه ادامه خواهد داد. جمعى از علماى تهران و قم در مسجد سيد عزيزالله گرد آمدند و مردم را نيز دعوت به حضور كردند. سرانجام دولت چاره‏اى جز لغو تصويبنامه انتخابات انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى و اعلام آن در جرايد روز دهم آذرماه 1341، نديد. (21)

علماى تهران كه به سختى توسط ساواك رژيم تحت فشار بودند، ضمن اعلاميه‏اى به مردم اطلاع دادند كه مراسم دعا ديگر برگزار نمى‏شود (22) چون نخست‏وزير اعلام كرده است كه موضوع تصويبنامه انتخابات انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى طبق تصويب هيئت دولت اجرا نخواهد شد. با اين حال كه اعلاميه فوق با امضاى آيات عظام بهبهانى، خوانسارى، آملى و تنكابنى به در و ديوار نصب شده بود مردم همچنان به طرف مسجد سيد عزيزالله در حركت‏بودند آنان در اصالت اطلاعيه ترديد داشتند، از اين جهت اندكى بعد مسجد و اطراف بازار مملو از جمعيت‏شد. حجة‏الاسلام محمدتقى فلسفى به مسجد آمد و ضمن خطابه تاريخى و پرشور خود گفت:

«دولت متوجه شد ريشه احساسات عميق ملت مسلمان ايران بقدرى قوى و نيرومند است كه شايد در ظرف يك هفته به صورت يك سيل بنيان‏كنى ظهور كند و تار و پود افكار ضد اسلامى را يكسره بر باد دهد.» (23)

انقلاب شاه و ملت

يك ماه بعد از ختم حوادث مربوط به انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى كه به پيروزى روحانيت‏شيعه منجر شد، شاه طرح شش‏ماده‏اى موسوم به انقلاب سفيد را در19 دى 1341 اعلام كرد.

امام خمينى اين بار نيز رهبرى مبارزه را بر عهده گرفت و اعلاميه تحريم رفراندم را در دومين روز بهمن انتشار داد. در پى آن اعتصاب در بازار تهران آغاز شد. آيت‏الله خوانسارى بازوى تواناى حوزه علميه و مرجعيت‏شيعه در تهران از ابراز نارضايتى خوددارى نكرد. او در اولين اقدام طبق معمول از نصيحت و پيشنهاد مذاكرات لازمه، سخن گفت و اين‏چنين اعلام كرد:

«... عموم علما و مراجع محترم طبق وظيفه شرعى به فكر چاره‏جويى افتاده و به زبان نصيحت، مذاكرات لازمه را نموده‏اند و منتظرند هر چه زودتر اولياى امور به نظريات خيرخواهانه آقايان توجه كنند البته مردم را از جريان ما وقع مطلع مى‏كنند و اطمينان داشته باشند كه مقامات روحانى به وظيفه شرعى خود عمل خواهند كرد.»

الاحقر احمد الموسوى خوانسارى

العبد محمد الموسوى البهبهانى عفى عنه (24)

مردم حاضر در بازار و مغازه‏هاى اطراف با تعطيل بازار به سوى خانه آيت‏الله خوانسارى كه نزديك بازار بود به راه افتادند و آنگاه كه آيت‏الله خوانسارى به آنان پيوست، به منزل آيت‏الله بهبهانى رفتند. در آنجا حجة‏الاسلام فلسفى ضمن حملات شديد به «رفراندم تقلبى‏» اعلاميه مشترك آقايان بهبهانى و خوانسارى را در تحريم رفراندم كه همانجا صادر كرده بودند، قرائت كرد:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم كليه تصويبنامه‏هايى كه بر خلاف شرع مقدس باشد، حرام و شركت در آنها شركت در امر حرام و در حكم مبارزه با امام زمان اروحنا له الفداء مى‏باشد و محرمات الهيه به تصويبنامه و آراى عمومى حلال نمى‏شود، حلال محمد حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة

الاحقر احمد الموسوى الخوانسارى (25)

در پى صدور فتواى تحريم كه در روز سه‏شنبه دوم بهمن 1341 جمعيت چند هزار نفرى با حضور آيت‏الله خوانسارى و علماى اعلام در منزل حضرت آيت‏الله بهبهانى اجتماع كردند و فتاواى تحريم خوانده شد، جمعيت‏حاضر از آنان كسب تكليف كردند. در پى آن مقرر شد، بازار به عنوان اعتراض به رفراندوم براى سه روز تعطيل شود و ساعت‏سه همان روز در مسجد سيد عزيزالله اجتماع كرده ابراز مخالف كنند. بيانيه جامعه روحانيت تهران حادثه مربوط به عصر آن روز را اين‏چنين باز مى‏گويد:

«در موقعى كه مردم متدين تهران به اتفاق حضرت آيت‏الله خوانسارى و بقيه آقايان علما به طرف مسجد مى‏رفتند عده زيادى از افراد پليس و نظامى و جمعى از مامورين انتظامى دولت‏با باتوم و قنداقه تفنگ و چوب و چماق به سوى علما و جمعيت كه فاقد هر گونه وسيله دفاعى بودند حمله كرده عده زيادى را مضروب و مجروح كردند و اهانت‏شديدى به مقامات روحانيت نمودند ...»

در قم نيز ماموران حفاظت و انتظامى به مدرسه فيضيه هجوم آوردند و به غارت و چپاول و شكستن شيشه‏هاى مدرسه .. . و ضرب و جرح طلاب پرداختند. آيت‏الله خوانسارى نيز از حملات پليس در امان نماند. او همگام با ملت مسلمان به عنوان اعتراض به خيابان آمد و مورد حمله پليس و ماموران امنيتى قرار گرفت و از ناحيه پا مجروح گرديد با اين حال از حمايت منادى تشيع ناب دست‏برنداشت. (26)

حمله وحشيانه نيروهاى امنيتى به مردم و اهانت‏به ساحت مقدس مرجعيت، مورد خشم و انزجار مرجعيت‏شيعه و مردم متدين قرار گرفت.

آيت‏الله گلپايگانى ضمن نامه‏اى به آيت‏الله سيداحمد خوانسارى تلاشهاى او در راه عزت اسلام را ستود و اعلام كرد; كه تحمل سختيها در راه عزت دين توسط شما، زينت صفحات تاريخ خواهد شد. در بخشى از تلگراف آيت‏الله گلپايگانى كه در26 شعبان 82 ارسال شد آمده بود:

«متاعبى را كه حضرت مستطاب عالى در راه اعلام فتواى صريح دائر به حرمت‏شركت در مراجعه به آراى عمومى تحمل فرموده‏ايد باعث مزيد عزت دين و اعتلاى حكم اسلام و زينت صفحات تاريخ مجاهدات علماى اعلام در راه حفظ اصول ديانت است ... » (27)

تظاهرات روز چهارشنبه نيز ادامه يافت. اما شاه كه اين‏بار قصد عقب‏نشينى نداشت روز چهارم بهمن خود را به قم «مركز اصلى انقلاب‏» رساند و يكى از شديدترين سخنرانيهاى خود را در نهايت عصبانيت‏با توهينهاى بسيار در بين مردم قم و افرادى كه از تهران آورده بودند، انجام‏داد: (28)

به هر حال با ارعاب و جو خفقانى كه ايجاد شد رفراندوم در شش بهمن برگزار شد و رقم 711/598/5 موافق و تنها 4115 راى مخالف اعلام شد. فشار و ارعاب در پى اعلام نتايج افزونتر شد. در طول اين مدت سه روز بازارها تعطيل شد و علما نيز از رفتن به مساجد خوددارى كردند.

«جامعه روحانيت‏» از مبارزه منفى آيت‏الله خوانسارى (نرفتن به نماز جماعت‏براى اعلام مبارزه) طى بيانيه‏اى ياد مى‏كند:

«به علت مراجعات و تقاضاى حضرت بارى عز اسمه همه امور و مشكلات حل شدو آقايان ائمه جماعت‏بعد از اطلاع از اينكه آيت‏الله خوانسارى را نمازگزاران به مسجد بردند به اقامه جماعت و انجام وطايف خود مشغول گرديدند. ولى اين نكته بايد مورد توجه عموم قرار گيرد كه عدم رضايت جامعه روحانيت و ملت مسلمان ايران باقى بوده و با خواست‏خداوند براى حفظ حريم مقدس اسلام در مواقع لازم تا سر امكان استقامت‏خواهندنمود.»

جامعه روحانيت تهران

هشتم / رمضان المبارك/ 1382 (29)

رسيدگى به زندانيان

شخصيت‏سياسى و نفوذ اجتماعى آيت‏الله خوانسارى موجب مى‏شد در سختترين شرايط كه ديگران قدرت ابراز نظر نداشتند وى دست‏به اعمال نظر بزند از اين‏رو آنگاه كه گروه عمده‏اى از علما مانند حاج‏باقر قمى، سيد على‏نقى تهرانى، سيد محمدعلى سبط و آيت‏الله فلسفى در زندان به سر مى‏بردند به ديدارشان شتافته موجبات آسايششان را فراهم سازد. آيت‏الله فلسفى در خاطرات خود (ص‏278) مى‏نويسد:

«معلوم شد كه در بيرون منعكس شده است وضع ما در زندان چگونه است و بعضى رفته‏اند از آيت‏الله سيد احمد خوانسارى خواهش كرده‏اند كه شما برويد و با زندانى‏ها ملاقات كنيد. قصد ساواك اين بود كه ما را به جاى مناسبى ببرند و براى آيت‏الله خوانسارى وانمود كنند كه جاى زندانى‏ها اينجاست. آنچه شنيده‏ايد حقيقت ندارد. ... پس از آن ملاقات اجازه دادند براى بعضى‏ها كه وضع مزاجى خوبى نداشتند از منزل غذا بياورند.» (30)

اقدامات آيت‏الله خوانسارى در رسيدگى به وضع زندانيان و خانواده آنان بيش از آن است كه در اين مجال بگنجد با اين حال به ذكر موردى بسنده شد.

پانزده خرداد 42 و دستگيرى امام

در پى موفقيت در برگزارى رفراندوم و سركوب اعتراض علما شاه احساس كرد توانسته بر نيروهاى مخالف مذهبى جامعه غالب شود بنابراين با استناد به اصل قانون اساسى كه، مجلس شوراى ملى نماينده قاطبه اهالى مملكت است، اعلام كرد: نصف جمعيت اين مملكت تا كنون بر خلاف اين اصل مسلم قانون اساسى از حق خود محروم مانده و ما اين آخرين ننگ اجتماعى ايران را در انتخابات آينده برطرف خواهيم كرد. (31)

در اين برهه از تاريخ مراجع تقليد حوزه علميه قم از «امام خمينى، آيت‏الله گلپايگانى،...» و علماى مجاهد پايتخت «آيت‏الله خوانسارى، بهبهانى، تنكابنى‏» به مخالفت‏با طرحهاى خائنانه شاه پرداختند هر چند علماى پايتخت‏بنابر ملاحظات مصلحتى (حفظ عناصر اسلامى، روحانيت، نفوذ و حضور در مركز) ناچار از موضع گاه بى سر و صدا اقدام مى‏كردند.

اين بار نيز حركت توفنده در قم و از طرف يگانه مرجع بيدار عصر امام خمينى صورت گرفت. امام در آستانه عيد نوروز سال 1342 عزاى عمومى اعلام كرد و نوشت: «دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرده و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد...»

امام همچنين در جواب سخنرانى شاه، سخنان كوبنده سيزده خرداد را در مدرسه ايراد كرد:

«... آيا ما مفت‏خوريم كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ما وقتى از دنيا مى‏رفت همان شب آقازاده‏اش شام نداشتند يا كه مرحوم بروجردى ما وقتى كه از دنيا مى‏روند ششصد هزار تومان «بابت‏شهريه طلبه‏ها» قرض باقى مى‏گذارند ايشان فت‏خورند؟ ولى آنهايى كه بانكهاى دنيا را از دسترنج مردم فقير انباشته‏اند كاخهاى عظيم را روى هم گذاشته‏اند باز هم ملت را رها نمى‏كنند و باز هم دنبال اين هستند كه منافع اين كشور را به جيب خود و اسراييل برسانند مفت‏خور نيستند؟ بايد دنيا قضاوت كند...» (32)

شاه كه از سخنرانى امام به شدت عصبانى بود، دستور دستگيرى ايشان را شخصا صادر كرد. ساعت چهار بامداد پانزدهم خرداد 1342 امام دستگير و به تهران منتقل شد. بررسى عملكرد حضرت آيت‏الله العظمى خوانسارى در اين برهه از تاريخ خونبار ميهن اسلامى كه جو خفقان بر همه جا حاكم شده بود، به خوبى مى‏تواند پرده از شهامت او بردارد. او در بخشى از اعلاميه‏اى كه در16/3/1342 خطاب به عموم ملت مسلمان صادر شد نوشت:

انالله و انا اليه راجعون

... مسؤولين امنيت كشور با نهايت گستاخى حضرات آقايان مراجع عظام و علماى اعلام دامت‏بركاتهم را موافق امورى كه مباينت آنها با شرع مطهر محرز و مكرر تذكر داده شده است جلوه مى‏دهند. حقير در اين موقع حساس لازم مى‏دانم اولياى امور را متذكر سازم انجام اينگونه اعمال ضد انسانى به حضرات علماى اعلام و قتل و جرح مردم بى‏پناه نه تنها موجب رفع غائله نخواهد بود بلكه جز تشديد امور و ايجاد تفرقه و وخامت اوضاع اثر ديگرى نخواهد داشت. موجب كمال تاسف است كه بايد حريم مقدس اسلام و روحانيت از طرف اولياى امور اين چنين مورد تجاوز قرار گيرد «انا لله و انا اليه راجعون‏»... (33)

با انتشار خبر مربوط به دستگيرى امام تظاهرات عظيمى در قم به راه افتاد كه با دخالت پليس روبرو شد اين خبر همان صبح به تهران رسيد و با تعطيل شدن بازار تظاهرات بر ضد رژيم از جنوب تهران آغاز شد. دانشگاه را نيز اعتراض فرا گرفت و اندكى بعد آنان به سوى كاخ سلطنتى به راه افتادند. (34)

تا اواسط اسفند 42 امام همچنان در زندان بود و سرانجام بعد از دو ماه به خانه يكى از تجار تهران انتقال يافت.

با اين حال سران اطلاعات و مقامات امنيتى از ملاقاتها جلوگيرى مى‏كرد و سخت‏گيرى از خود نشان مى‏داد يكى از فضلاى حوزه از همراهى آيت‏الله سيد احمد خوانسارى در اين لحظات حساس هم خبر داده است او مى‏گويد: اوايلى كه امام در تهران به حالت تبعيد به سر مى‏بردند و ساواك نسبت‏به ملاقات با ايشان خيلى سخت‏گيرى مى‏كرد و لكن افراد مى‏توانستند با تحمل زحماتى ايشان را ملاقات كنند. يك روز صبح زود عازم ديدار امام شدم موقعى كه به نزديكى منزلى كه امام در آنجا تشريف داشتند، رسيدم، مشاهده كردم افرادى كه منتظر ملاقات امام هستند به صف ايستاده و به وبت‏به محضر امام شرفياب مى‏شوند. با كمال تعجب ديدم كه مرحوم خوانسارى هم جز همين افراد (نفر شانزدهم) به صف ايستاده و منتظر رسيدن نوبت هستند تا با امام ملاقات كنند. (35)

تبعيد امام

لايحه اعطاى مصونيت‏سياسى به مستشاران نظامى آمريكا، بار ديگر آتش انقلاب را شعله‏ور كرد و امام در اعتراض به آن كوبنده‏ترين سخنرانى تاريخى خود را ايراد كرد كه منجر به تبعيد ايشان در تاريخ‏13 آبان‏1343 به تركيه شد. (36)

آيت‏الله خوانسارى در اين موقعيت، ذخيره و اهرم اصلى حوزه علميه در تهران به حساب مى‏آمد او با اعلاميه‏ها، گفته‏ها و درخواستهاى خود حكومت‏شاه را در فشار قرار داد به صورتى كه در ماجراى تبعيد امام خمينى به تركيه او توانست از موقعيتى كه داشت استفاده كند. علماى تهران نيز غالبا اعتراضهاى خود را در قالب نامه به وى اظهار مى‏كردند (37) و به اين طريق نقش علماى پايتخت را بايد در آن برهه حفظ خود براى حفظ قيام و فشار بر حكام زمان ارزيابى كرد.

اولين اقدام آيت‏الله خوانسارى در ارتباط با تبعيد امام خمينى تشكيل جلسه‏اى بود كه ضمن ارزيابى اوضاع، اقدامات لازم را مشخص كرد. جلسه در روز 5 شنبه، 21 آبان‏43 با حضور علماى طراز اول تهران، حاج ميرزا احمد آشتيانى، حاج سيد احمد خوانسارى و شيخ حسين محمدرضا تنكابنى در منزل مرحوم آشتيانى تشكيل شد و از وزير دربار نيز دعوت به عمل آورد. دست‏آورد اين جلسه اعزام سيد فضل الله خوانسارى (داماد آيت‏الله خوانسارى) به تركيه براى ديدار با امام خمينى بود. او در29 آذر43 امام را ملاقات كرد و نامه‏هايى را كه با خود آورده بود تسليم امام كرد. (38)

تبعيد به عراق

فعاليتهاى علنى و پشت پرده آيت‏الله سيد احمد خوانسارى راز سكوت او را آشكار مى‏سازد او با اين اهرم در صدد بود تا وسيله آزادى يگانه رهبر شجاع شيعه را فراهم سازد. ستاره خوانسار به خوبى توانست از عهده آن برآيد و از اهرم سكوت استفاده كند. تا آنجا كه شاه طى پيامى شفاهى به آيت‏العظمى خوانسارى توسط شريف‏امامى در17/6/44 گفت: خمينى را به عراق مى‏فرستم يا به ايران برمى‏گردانم. (39)

آيت‏الله خوانسارى طى تلگرامى در مهرماه 1344 خوشحالى خود از انتقال امام به نجف را اينگونه ابراز داشت:

«بشارت تشرف حضرت عالى به عراق موجب مسرت; دوام تاييدات در ظل مبارك ولى‏عصر عج از خدا مسالت و ملتمس دعا هستم.

احمد الموسوى خوانسارى (40)

قانون خانواده

آيت‏الله خوانسارى با تمام گرفتاريهايى كه اوضاع متشنج و در حال انقلاب ايجاد كرده بود، هرگز از مركز قانون‏گذارى (مجلس) و امور داخلى كشور غفلت نكرد. در سال 1345 وقتى دولت لايحه‏اى به عنوان حمايت از خانواده تسليم مجلس كرد او با مطالعه دقيق به اشتباهات فاحش آن قانون اشاره كرد و نوشت:

«راجع به لايحه خانواده كه تسليم مجلس شورا شده است. بعد از ملاحظه آنچه در آن درج شده است ظاهرا حدود دوازده ماده آن خلاف احكام اسلامى مى‏باشد حقير تلگراف نمودم به جهت مجلس. از قرار مسموع انتشار پيدا كرده امضاى حقير راجع به اين لايحه. نمى‏دانم اين افتراء و كذب محض از چه محلى ناشى شده است‏خداوند تبارك و تعالى همگى را از شر در اين دوره حفظ نمايد.

احمد الموسوى الخوانسارى (41)

حادثه‏19 دى

اين حادثه با انتشار مقاله توهين‏آميز عليه امام خمينى در روزنامه اطلاعات 18 دى‏ماه‏56 كه بنابر نظر محققان شخصا توسط شاه دستور تهيه آن داده شد، آغاز گشت. در بخشى از اين مقاله آمده بود.

«مالكان كه براى ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزير و از روضه‏خوان تا چاقوكش در اختيار داشتند وقتى با عدم توجه عالم روحانيت و در نيتجه مشكل ايجاد هرج و مرج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته معاصر حاضر به همكارى با آنها نشدند در صدد يافتن يك روحانى برآمدند كه مردى ماجراجو، بى‏اعتنا و وابسته و سرسپرده به مراكز استعمارى و بخصوص جاه‏طلب باشد و بتواند مقصود آنها را تامين نمايد. و چنين مردى را يافتند». (42)

انتشار اين مقاله كه دروغ و دغل‏بازى سياسى سراپاى آن را پوشانده بود خشم عمومى خصوصا مردم قم را فرا گرفت. درسها تعطيل شد و طلاب به منزل مراجع حركت كردند و پس از تاييد حركت‏خود از طرف مراجع در مسجد اعظم قم اجتماع كردند.

با اين حال حادثه اصلى فرداى آن روز يعنى صبح دوشنبه‏19 دى روى داد. بازارها تعطيل شد و مردم شهر را يكپارچه بر عليه شاه بسيج كردند و مزدوران شاه اين قيام انقلابى را به خاك و خون كشيدند. پيامى كه امام در اين باره صادر كرد، نويدبخش سرنگونى رژيم شاهنشاهى بود;

«با بهانه مختصرى كه مامورين ايجاد كردند مركز تشيع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاك فاطمه معصومه سلام الله عليها به مسلسل بست... من به ملت ايران با اين بيدارى و هوشيارى و با اين روحيه قوى و شجاعت‏بى‏مانند نويد پيروزى مى‏دهم...» (43)

آيت‏الله خوانسارى در اين زمان چيزى بيش از89 سال از سنشان مى‏گذشت. او ديگر نمى‏توانست همانند واقعه انجمنهاى ايالتى و ولايتى همراه مردم در كوچه و بازار حاضر شود به اضافه اين واقعيت كه از ابتداء نيز علما قم از وى همواره مى‏خواستند در مواقع اضطرارى به مذاكره و گوشزد كردن وظيفه و انحرافهاى حكومتى با اولياء امر بپردازد اين بار نيز علما از وى خواستار ايفاء چنين نقشى بودند. آيت‏الله سيد عبدالله شيرازى مى‏نويسد:

«اينجانب طى نامه‏اى كه به حضرت آيت‏الله خوانسارى دامت‏بركاته نوشتم، خواستار شدم كه به مقامات مربوطه تذكر دهند كه وظيفه آنان است از روحانيت و احكام دين تجليل نمايند و ايادى مرموزى كه نسبت‏به آنان تعدى و تجاوز مى‏نمايند كوتاه نمايند.» (44)

حضرت آيت‏الله گلپايگانى نيز طى نامه‏اى به ايشان خواستار مذاكره و اخطار به مسؤولين شد و اينگونه نوشت:

«... مستدعى است‏به مسؤولين امور اخطار فرماييد كه مسؤوليت اين حوادث فجيعه كه هم‏اكنون با دستگيرى و تبعيد بعضى طلاب محترم و سلب آزادى از مردم ادامه دارد، متوجه آنها است. و در برابر خداوند متعال مسؤول هستند و جوابى نخواهند داشت...» (45)

آيت‏الله خوانسارى اين بار نيز با مقامات وقت مذاكره كرد و طى نامه‏اى در27/10/56 به آيت‏الله مرعشى نجفى در قم نوشت: از جهت وقوع حادثه در حوزه همگى مكدر و شديدا متاثر، با مقامات مربوطه مذاكره شد...» (46)

ديدار با امام

طوفانهاى شديدى كه تا سال‏1357 همواره در حال وزيدن بود، بالاخره بنيان سلطه پهلوى را از ريشه كند. امام خمينى در صبح روز 5 شنبه 12 بهمن‏1357 وارد ايران شد و در مدرسه رفاه تهران اقامت گزيد.

آيت‏الله سيد احمد خوانسارى با كهولت‏سن در حالى كه نود سالگى خود را پشت‏سر مى‏گذاشت، در مدرسه علوى شماره 1 به حضور امام شتافت. آيت‏الله خلخالى در اين باره مى‏گويد: به خاطر دارم كه اوايل قيام آيت‏الله خوانسارى ... بعد از نماز مغرب و عشاء براى ديدن امام به دبيرستان علوى شماره يك آمده بود. (47)

غروب ستاره خوانسار

بيش از96 سال از عمر پر بركت آيت‏الله خوانسارى مى‏گذشت‏يك هفته قبل از وفات آيت‏الله العظمى خوانسارى اطرافيان را از وفات خود آگاه ساخت و سربر بالين نهاد. (48) تا اينكه بعد از يك عمر تلاش، در عرصه‏هاى گوناگون اخلاقى، معنوى، سياسى و اجتماعى در اولين ساعات بامداد روز شنبه‏29/10/63 مطابق با27 ربيع‏الثانى 1405 نداى حق را لبيك گفت.

دروس حوزه‏هاى علميه تعطيل و از سوى دولت وقت‏يك هفته در سراسر كشور عزاى عمومى شد و بازار تهران نيز به مدت سه روز تعطيل شد. با احترام و استقبال مردمى با شكوه پيكر مطهرش رابه قم آوردند و بعد از تشييعى بى‏نظير حضرت آيت‏الله العظمى گلپايگانى نماز ميت‏خواند و در كنار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاك سپرده شد. (مزار او كنار قبر علامه طباطبايى قرار دارد.) امام خمينى در بخشى از پيام خود به مناسبت رحلت‏ستاره آسمان فضايل، سيد احمد خوانسارى، نوشت:

«اين عالم جليل بزرگوار و مرجع معظم كه پيوسته در حوزه‏هاى علميه و مجامع متدينه، مقام رفيع و بلندى داشت و عمر شريف خود را در راه تدريس و تربيت و علم و عمل به پايان رسانده حق بزرگى بر حوزه‏ها دارد.

چه كه با رفتار و اعمال خود و تقوا و سيره خويش پيوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربيت‏بود». (49)

آيت‏الله گلپايگانى نيز در بخشى از اعلاميه خود زواياى گوناگونى از فضايل او را بيان كرد.

«... با كمال تاسف رحلت مرجع عاليقدر، بقية‏السلف و اسوه فضايل و تقوا و فقيه اهل بيت، حضرت آية‏الله آقاى حاج سيد احمد خوانسارى قدس سره را به آستان اقدس حضرت بقية‏الله ارواح العالمين له الفداء و به محاضر علماى اعلام و حوزه‏هاى علميه و به عموم ملت مسلمان و شيعه جهان تسليت عرض مى‏كنم. آن فقيه روحانيت در علم و عمل و مخالفت هوى و اطاعت مولى و ترك اقبال به دنيا و انقطاع الى الله و جامعيت علمى و تدريس و تاليف و عبادت و تواضع در بيش از نيم قرن مشار بالبنان و مسلم بين اقران‏بود...» (50)

پى‏نوشتها:

1-از وى كتابى در باره ابوبصير بر جاى مانده است.

2-نور علم، شماره 18، ص 12.

3-آينه دانشوران، ص‏489 و 490.

4-مكتب اسلام، سال 24، شماره 11، ص 1 و 2.

5-مشاهير دانشمندان اسلام، ج 4، ص‏383.

6-پاسخ امام به نامه آقاى قديرى، 2/7/1367.

7-آينه دانشوران، ص‏489.

8-ماهانه سيصد هزار تومان شهريه طلاب مى‏داد. مشاهير دانشمندان اسلام، ج 4، ص 384.

9-دوست فاضل و محقق گرانمايه آقاى ناصرالدين انصارى قمى در تحقيقات خود راجع به سيد احمد خوانسارى فرازهاى زيبايى از زهد و ... سيد را يادآورد شده است. مقاله حاضر با هميارى خالصانه ايشان فراهم آمد.

10-به نقل از شيخ ابراهيم غضنفرى.

11-كرامات صالحين، ص‏319 ، 310.

12-نور علم، ش 8، ص 15.

13-برخى از علماى قم كه قبل از ورود آيت‏الله العظمى حائرى در قم بودند عبارتند از: «ميرزا محمد ارباب، محمد فيض، ابوالقاسم بن‏محمد كريم، محمد كبير، سيد فخرالدين سيدى، حسن فاضل، محمود روحانى، عهدى حكمى، مير سيد محمد، سيد محمد تقى رضوى، على اكبر اردكانى يزدى، سيد حسين كوچه حرمى، شيخ محمد حسين، شيخ حسن نويسى، ملا محمود، ميرزا جواد ملكى تبريزى، محمد تقى بافقى‏و...

شرح احوال حضرت آيت‏الله العظمى اراكى، رضا استادى، ص‏66 تا77 را مطالعه كنيد.

14- برخى از مهاجرين از حوزه اراك به قم عبارتند از: آيت‏الله العظمى اراكى، محمد رضا گلپايگانى، روح الله خمينى، محمد تقى خوانسارى، سيد احمد خوانسارى، شيخ اسماعيل جاپنقى، حسن فريد اراكى، ميرزا محمد على اديب تهرانى، ابوالفضل زاهدى، هدايت‏الله گلپايگانى، مير سيد محمد، عبدالحسين صاحب الدارى، ريحان‏الله نجفى گلپايگانى، شيخ محمد بن‏ملا على جاپلقى، حسن فريد گلپايگانى، سيد محمد بن‏حاج ميرزا هدايت‏الله حائرى گلپايگانى، سيد كاظم موسوى گلپايگانى، خليل كمره‏اى، شيخ‏عباس تهرانى و ...». همان، ص‏53 تا 64.

15- نور علم، ش 11، ص 64.

16- نقباء البشر، ج 1، ص 462.

17- داستان انقلاب، محمود طلوعى، ص 192. آيت‏الله فلسفى در خاطرات و مبارزات خود مى‏گويد:

«شايد در زمان حيات آيت‏الله بروجردى دولت‏به فكر اجراى قانون انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى به صورت دلخواه خود بود ليكن جرات انجام آن را نداشت تا بالاخره يك سال و نيم بعد از فوت ايشان در حالى كه تنها چند ماهى از نخست‏وزيرى علم گذشته بود و مجلش شورا و سنا هم با شروع نخست‏وزيرى امينى منحل شده بود، دولت علم از فرصت استفاده كرد و در اوايل پاييز 1341 تصويب‏نامه‏اى گذراند كه طى آن در قانون انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى قيد اسلام و ذكوريت‏حذف مى‏گرديد. روزنامه جمهورى اسلامى،13 آبان‏1376.

18- اين اعلاميه مربوط به‏9 آبان ماه است.نهضت روحانيون ايران، ج‏3، ص 138، اسناد انقلاب اسلامى، ج 1، ص 50. اولين اطلاعيه او در ص 32 اسناد انقلابى ثبت‏شده است.

19- همان، خاطرات و مبارزات حجة‏الاسلام فلسفى روزنامه جمهورى، شماره 31.

20- همان، ص‏196.

21- همان، ص‏197.

22-اسناد انقلاب اسلامى، ص 52 اين اطلاعيه به امضاى آيات عظام بهبهانى، خوانسارى، تنكابنى و محمدتقى آملى رسيده است.

23- نهضت روحانيون ايران، ج‏3، ص 155 و156.

24- همان، ص‏207 و اسناد انقلاب اسلامى، ج 1، ص 58.

25- اسناد انقلاب اسلامى. ج 1، ص‏59.

26- همان، ج 4، ص 20.

27- همان، ج 1، ص 61.

28- بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى، ص 265 تا263.

29- اسناد انقلاب اسلامى، ج 4، ص‏27.

30- خاطرات حجة‏الاسلام فلسفى، ص 278.

31- داستان انقلاب، ص‏203.

32- همان، ص 210.

33- نهضت روحانيون، ج 4، ص 110 و 111، اسناد انقلاب اسلامى، ج 1، ص 120 و 121.

34- داستان انقلاب، ص 214.

35- نور علم، ش 8، ص 15.

36- داستان انقلاب، ص‏223 تا 224.

37- نهضت امام خمينى، ج 2، ص 22 و23 و 42.

38- همان، ص 51.

39- همان، ج 2، ص‏99 و 100.

40- اسناد انقلاب اسلامى، ج 1، ص‏293.

41- همان، ص‏303.

42- تاريخ سياسى معاصر ايران، مدنى، ج 2، ص‏243 تا245.

43- پيام انقلاب، ج 1، ص 195 تا 194.

44- نهضت روحانيون، ج‏7، ص‏47 و 48.

45- اسناد انقلاب اسلامى، ج 1 مربوط به سند تاريخ 22/10/1356.

46- همان، ج 1، ص‏416.

47- روزنامه سلام‏17/2/1371 خاطرات آيت‏الله خلخالى.

48- گنجينه دانشمندان، ج‏9، ص 150 - از وى تنها يك پسر به نام سيدجعفر باقى مانده است.

49- نور علم، ش 8، ص‏17.

50- همان.